پرش به محتوا

مترجم دردها

از ویکی‌گفتاورد

مترجم دردها (به انگلیسی: Interpreter of Maladies) مجموعه‌ای از نُه داستان نوشته جومپا لاهیری نویسنده هند‌ی آمریکایی است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. مترجم دردها در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه‌های پولیتزر و پن-همینگوی شد.

گفتگوها

[ویرایش]
غیر از بدبختیهایش، بوری ما دوست داشت ایام خوش را هم تعریف کند؛ و در نتیجه، به پاگرد طبقه دوم که رسید، دیگر همه ساختمان از صورت غذای شب عروسی دختر سومش خبردار شده بودند. «دادیمش به یک مدیر مدرسه. برنج را توی گلاب پخته بودند. شهردار هم دعوت داشت. همه مهمانها دستهاشان را توی کاسه‌های رویی شستند.» در اینجا مکث کرد، نفس تازه کرد و وسایل زیر بغلش را جابه‌جا کرد. در ضمن با استفاده از فرصت، سوسکی را از روی نرده‌های راه پله انداخت پایین. بعد حرفهایش را از سر گرفت: «میگو را با خردل با بخار توی برگ موز پخته بودند. هر جور غذای لذیذی که بگویید فراهم بود. خیال نکنید اینها برایمان تجملات بود. ما توی خانه مان هفته ای دو بار گوشت بز می‌خوردیم. توی مِلکمان یک حوضچه داشتیم پُر از ماهی.»[۱]
حالا دیگر بوری ما نوری را که از پشت بام به راه پله سرازیر می‌شد می‌دید؛ و با اینکه تازه ساعت هشت بود، آفتاب آنقدر داغ بود که آخرین پله‌های سیمانی را زیر پایش گرم کند. ساختمانی بود بسیار قدیمی، از آن ساختمانهایی که هنوز آب حمامشان را باید توی بشکه ذخیره می‌کردند. با پنجره‌های بدون شیشه و مستراحهای آجری.
«یک نفر می‌آمد میوه‌های گویاو (guava) و خرماهامان را می‌چید. یکی دیگر بامیه‌هامان را می‌چید. بله، مزه زندگی را من آنجا چشیدم. اینجا، من غذایم را توی قابلمه پلو می‌خورم.» در این بخش از روایت گوشهای بوری ما داغ شد؛ و زانوی متورمش تیر کشید. «این را گفتم که وقتی از مرز رد شدم دو تا النگو بیشتر دستم نبود؟ ولی یک زمانی پایم را روی کمتر از مرمر نمی‌گذاشتم. می‌خواهید باور کنید، می‌خواهید باور نکنید، چنین ناز و نعمتی را به خواب هم نمی‌توانید ببینید.»
هیچ‌کس مطمئن نبود که روده درازیهای بوری ما حقیقت دارد یا نه. ناگفته نماند که هر روز که می‌گذشت، انگار ابعاد ملک سابقش دو برابر می‌شد، همین‌طور محتویات صندوقچه چوبی و صندوق‌هایش. کسی تردید نداشت که بوری ما پناهنده است؛ لهجه بنگالی اش جای هیچ شکی باقی نمی‌گذاشت. با این حال، سکنهٔ این مجموعه آپارتمانی نمی‌توانستند ادعاهای بوری ما را دربارهٔ ثروت گذشته اش باور کنند؛ همین‌طور هم سایر حرفهایش را که بیشتر احتمال داشت حقیقت داشته باشند؛ از جمله اینکه چطور مثل هزاران نفر دیگر، عقب یک کامیون، لا به لای گونیهای شاهدانه، از مرز بنگال شرقی گذشته. البته بعضی روزها هم بوری ما ادعا می‌کرد با یک گاری که گاو آن را می‌کشیده به کلکته آمده‌است.
گاهی وقتها که بچه‌ها می‌رفتند توی کوچه دزد و پلیس بازی کنند، سرِ راهشان از او می‌پرسیدند: «بالاخره با چی آمدی، با کامیون یا گاری؟» و بوری ما، همان‌طور که انتهای آزاد ساری اش را تکان می‌داد و کلیدهای بزرگ و قدیمی اش جرینگ جرینگ صدا می‌کردند، جواب می‌داد: «جزئیات را می‌خواهید چه کار؟ برای چی می‌خواهید مو را از ماست بکشید؟ می‌خواهید باور کنید، می‌خواهید باور نکنید. توی زندگی من آنقدر غم و غصه هست که شماها به خواب هم نمی‌بینید.»

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. جومپا لاهیری، ترجمان دردها، ترجمهٔ مژده دقیقی، نشر کتاب هرمس، ۱۳۸۸.